بدنيا اومدن رايان كوچولو👶🏻
خب بالاخره فرصت شد بيام و از خاطره دوستت برات بنويسم پسرم بابا يه دوستى داره به اسم بابك كه وقتى متوجه شد خانومشون بارداره بابا هم گفت كه منم باردارم و قرار گذاشتن كه ما رو با هم آشنا كنن و اين شد كه اولين ديدار ما تو ٣ ماهگى تو شمال بود كه ما رفتيم پيششون يه جاى سرسبز قشنگ سمت متل قو خدا رو شكر خيلى خوش گذشت و مونا دوست خوبى شد برام و شما با آقا رايان از تو شكم مامان دوست شدى خاله مونا ١/٥ از من عقب تر بود بارداريش وقتى شما بدنيا اومدى خيلى تو بغلش آروم ميشدى قرار بود رايان آخر مهر بدنيا بياد ولى آب دورش كم شد و ١٤ مهر دقيقا يكماه و يكروز با اختلاف با شما پا گذاشت تو اين دنيا و منم كه بيصبرانه منتظر بودم ببينمش شما ر...