خاطرات باردارى
امروز تصميم گرفتم كه خاطرات و ثبت كنم حس ميكنم سالهاى بعد برامون جذاب باشه😊
١٣ دى بود كه به بابا امير گفتم بريم تست بخريم وقتى انجام دادم و مثبت بود باورم نميشد رفتم آزمايش دادم بابا امير هم رفت بازار براى كارش همون روز يه برف خيلى سنگين اومد منم نتونستم برم آزمايشگاه جواب و بگيرم زنگ زدم بهشون و تلفنى پرسيدم كه گفتن خانم شما بارداريد وااااى باورم نميشد يعنى مت مامان شدم😍♥️
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی