ختنه
پسر قشنگم هفته پيش كه زنگ زدم از مطب دكتر وقت گرفتم تا امروز دلم غش كرد كه ميخوان شما رو ختنه كنن من چيكار كنم
امروز با بابايى رفتيم واقعا خدا رو شكر كه چه دكتر خوبى پيدا كرديم يعنى دكتر خودت دكتر فتحى ايشون و معرفى كردن كه واقعا عالى بودن جناب دكتر خالق نژاد من فكر ميكردم ما رو بيرون ميكنن واااى فقط خدا ميدونه كه اون لحظه ايى كه گفتن بايد تو اتاق بمونيد و با كوچولوتون حرف بزنيد و آرومش كنيد من چه حااالى بودم به معناى واقعى انگار قلبم توى دهنم ميتپيد...
خلاصه فقط موقع زدن آمپول بيحسى گريه كردى و بعدش كه آقاى دكتر ختنه رو انجام دادن اصلا متوجه نشدى من كه نگاه نكردم فقط با شما حرف ميزدم تموم كه شد آقاى دكتر بهم ياد دادن كه چطورى پوشك و پانسمانت و عوض كنم و اومديم تو ماشين كه يهو زدى زير گريه يه ١٠ دقيقه ايى گريه كردى تا بابا رفت قطره استامينافون و گرفت داديم بهت و يكم بعد خوابيدى بعدش فهميديم كه اولين جيش و كردى...
الانم كه دارم مينويسم تو بغلم آروم خوابيدى اميدوارم تا خوب بشى همينطورى آروم باشى و اذيت نشى فدات شم
بيست روزگى 👶🏻٩٨/٠٧/٠٢