تيامتيام، تا این لحظه: 4 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

Konjedkoochooloo

مادر بودن بسيار زيباست🤱🏼

ماجراهاى جنسيت

1397/12/6 12:57
نویسنده : Elnaz
238 بازدید
اشتراک گذاری

خب خوشگل مامان تو پست قبل گفتم كه قراره برم غربالگرى و نميدونم چرا انقدر استرس دارم ولى انگار استرس براى اتفاق ديگه ايى بود چون وقتى زنگ زدم تا با مامانم هماهنگ كنم كه صبح پنجشنبه برم دنبالش متوجه شدم كه رفته بازار و پاش پيچ خورده و از دو جا شكسته و متاسفانه بايد عمل بشه😔 خيلى ناراحت شدم صبح رفتم سونوگرافى كه اونجا گفتم نميخوام جنسيت و بدونم جنسيت و گذاشتن توى پاكت و بهم دادن آخه قرار بود جشن تعيين جنسيت بگيريم بعدش رفتم آزمايش از اونجا رفتم دنبال مامان و برديمش بيمارستان بسترى شد تا چند روز بايد ميموند تا همه چكاپ ها انجام بشه بعد عملش كنن اميدوارم كه بخير بگذره

خلاااااااصه شب اومدم خونه بابا امير 😁😁😁😁😁 كشت من و انقدر كه گفت من طاقت ندارم بيا پاكت و باز كنيم 😅 از اون اصرار از من انكار قايم كرده بودم كه نره برداره باز كنه 😁 بالاخره ديدم ول كن نيست فرداش كه ساعت ملاقات همه رفته بوديم بيمارستان اونجا باز كرديم و نميدونم بين اون همه نوشته چطورى بابا بلافاصله جنسيت جنين: پسر 👶🏻 و خوند 😊😊😊

ديگه تا ابد اون ذوق و برق چشماش يادم نميره يهو پريد بالا و گفت پسره😃😃😃 همه كلى خوشحال شدن و تبريك گفتن از بيمارستان هم رفتيم خونه مامان بزرگ بابا امير همه اونجا جمع بودن اونجا هم كلى خنديديم و خوش گذشت انگار حالا كه معلوم شده بود همه ميدونستن شما پسرى عشق مامان جواب غربالگرى هم بردم دكتر خدا رو شكر همه چيز روبراهه 🙏🏻 فقط شما تو دل مامان دعا كن مامان سوسن هم صحيح و سلامت زودى برگرده خونه🙏🏻♥️

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مادرمادر
2 آبان 98 9:23
احسنت برشما. لحظه لحظه زندگی قشنگتون را ثبت کردید.
شاد و موفق و سلامت باشید همیشه
Elnaz
پاسخ
ممنونم خيلى لطف داريد گذر زمان باعث ميشه كه خيلى لحظه ها فقط تبديل به خاطره كوچيك بشن ولى نوشتن اونا باعث يادآورى دقيق تر ميشه 😊🙏🏻♥️
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Konjedkoochooloo می باشد